گلبارون...
روز ٣ شنبه ٩ خرداد من و بابا تصمیم گرفتیم بریم کاشان و جشن گلاب گیریو از نزدیک ببینیم.
صبح ساعت ٨ راه افتادیم به سمت قمصر کاشان،حدود ساعت ١١:٣٠ رسیدیم.
وقتی به شهر رسیدیم به سمت یکی از باغ های گلاب گیری به راه افتادیم.
خدارو شکر اونجا هم جا برای استراحت داشت،هم اینکه خیلی جای با صفایی بود..
فاطیما تا تونست بازی کرد و حسابی بهش خوش گذشت.
موقع رفتن هم خانم صاحب خونه فاطیما رو تو گلها انداخت و یه عالمه گل رخت سرش،فاطیما هم حسابی ترسید و زد زیر گریه،ما هم یه مقدار گل خریدیم تا تو خونه فاطیما رو لا گلش کنیم..
خدارو شکر خیلی خوب بود و حسابی بهمون خوش گذشت..
فاطیما و زهرا کوچولو نوه صاحب باغ که حسابی با هم دوست شده بودن..
اینم که توضیحشو دادم...
خدایا شکرت به خاطر وجود دختر نازنینم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی